علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند