تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود