چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم