ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش