دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش