زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت