سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم