اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد