عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!