ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
این هفته نیز جمعۀ ما بی شما گذشت
آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت!