ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید