من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
شبی در آبیِ باران رها کردم صدایم را
غریبانه شکستم بغضهای آشنایم را
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی