عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا!
تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی