شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است