شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است