سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد