زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکست
شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات
قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
رسید و گرد راهش کهکشانها را چراغان کرد
قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد
با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوشسرانجام شدند
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد