ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده