غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند