امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟