با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند
تا دری هم به مراد دل ما بگشایند