دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند