آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند