شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود