در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر