قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر