برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر