ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند