تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد
منم که شُهرۀ شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمشبی دفع صد بلا بکند
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
و خانهها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفتوگوی حسین
گل و ترانه و لبخند میرسد از راه
بهار، سرخوش و خرسند میرسد از راه
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت كرد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد