تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»