به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!