من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش