تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما