جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم