چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است