این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم