غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم