هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟