وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند