آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
در روايات ناب معصومين، در احادیث نغز اهل ولا
شرح نورانی مفاخرهایست، آیه آیه تمام نور هدی
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن
در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی