گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش