گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش