اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت