قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت