دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت