جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت