قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت