غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت