فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد