یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت